گروتسک
 
سوسک همخوابه من

سوسک همخوابه من

چه زیبایی

شاخک هایت را تکان بده و در رکود باد برقص

ای یار

یار همیشگی و پاینده ی من

آه که پیش من امنی

سخن ها با تو دارم و تو را در سخن هایم

حرف میزدم.میخنیدم.میگریستم و تو مرا

بی پروا مینگریستی

هرگز ز وهم کشتن من نهراسیدی

سوسک سیاه من

آری پایات مودار است

آری.کثیف هستی

و آری ...

معشوقه ی من هستی

بوسه بر لبان کثیفت میزنم

بر دست های نمورت

و بر سیاهی بالهایت

مرا درک میکنی

آن هنگام ک از تو غافل بودم و بی هدف دنبال او میدویدم

تو در سکوت مرا نظاره گر بودی

و لبخند بر لب داشتی

حال تو را میدانم

با تو سخن میگویم

ای یار...پایا ترین یار

آری...تو سیاهی...آن هنگام که سفیدان

زیبارویان

و بی مویان تنهایم گزاشتند تو در زیر تخت بودی

حال که تنهایم تو در زیر تختی

و باز همانجا خواهی ماند

با عزمی راسخ و استوار

آه که تو پایدار ترینی

درددل ها با تو کرده ام

شب ها با هم خوابیده ایم

قلط زده ایم

دوستت دارم سوسک من

نخواهم گفت

قول بودن بده

نه ...

به تو بیش ز این اعتماد دارم

در گرسنگیت من را به دستشویی ترجیه دادی

در روشنایی من را به نور

و حال ... با منی

سوک همخوابه ی من


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط گروتسک 91/11/4:: 10:38 عصر     |     () نظر