سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گروتسک
 
تعلق خاطر

آن زمان که ساحل را عاشقانه میپیمودم کودکی بیش نبوده ام

امروز در من کودکیست عاشق ساحل

فراموش نخواهم کرد ساحلم را ...محبتش را...آغوش گرمش را

چهارزانو بر دل ساحل نشسته ام و خود را در آغوش دارم...و هر چه ساحل گرم تر میشود محکم تر خود را در آغوش میگیرم

سرم را پایین می اندازم و بر دانه شن های کوچکش خیره میشوم

میتوانم او را ساعت ها بنگرم بی آنکه ذره ای خسته شوم

شن های طلاگون و کوچک و سفت و شکننده و بی حس و مرده

و این شن ها ساحلی بس عظیم و عاشقانه میسازند

پاچه ی شلوارم را بالا میدهم و به آب وارد میشوم و همچنان ساحل است که مرا بر پای خود نگه داشته است

آب و کف پای مرا نوازش میدهند و سعی دارند از پای من بالا آیند

اما ساحلست ک به او اتکا کرده ام

دراز میکشم

باد دانه های شن را اطراف من به حرکت دراوردست و آن ها را بی رحمانه بر صورت من میکوبد.آفتاب ذرین بر بدن من افتاست و آنرا میجود

و باد

مرا به دفن شدن میبرد

اکنون به زیر شن رفته ام

ساحلم مرا میبلعد و من با عشق و ایمان دهان خود را باز کره و شن هایش را در خود میکشم

ساحلم مرا ربوده است

ساحلم


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط گروتسک 91/11/4:: 10:40 عصر     |     () نظر