سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گروتسک
 
تازگی

احساس تازگی میکنم...احساس نویی

مربوط به گزشته ای مرده است

مردی از جنس برگ...به طراوت گیاهی مرده

خشک و پژمرده

به دنبال آب میگردد

میابد و نمیکشد

توان نوشیدن آب را ندارد

بی اختیار منتظر مرگ خویشتن

زجر و ناله های بی صدا

و یگانگی.تنهایی.دوستانی که به دادش نمیرسند و نرسیدند

سیل انبوه سرزنش ها

آه که اگر توانی برای خوردن قطره ای داشت

در طنین تلخ زجه ی خشکیدگیش نمیخشکید

و طراوتی موحوش در رگ های سرد و بی ضربانش


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط گروتسک 91/12/4:: 7:22 عصر     |     () نظر
 
منه سخت.اوی مهربان

آنان حق دارند از من متنفر باشند

نفرت آنان سهم من

و نگاه بدگمانشان

از آن من است

من نیز به آنان حق داده ام

آری

آنا مردمانی اند

بسیار مهربان

آنانند که سگ هارا با چوب زده

همدیگر را لقب گزارند

و به هم خندیده

و شکست یکدیگر را مایه ی شادمانیشان کنند

آنان مردانی بس مهربان و عادل اند

در کوچه های روشنی یقین

اطمینان نکاشته اند

بغض و کینه

زور و حسرت

ظلم و اشک

در سرایشان میروید

و من به آنان حق نفرت داده ام

آنان را ترک خواهم گفت

زیرا لایق مردنم به خاطر

گناهانم

به خاطر دلتنگی هایم

خنده های بی آلایشم

و سادگی بی انتهایم

آری

من سزاوار تنفر همگانم


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط گروتسک 91/11/4:: 10:42 عصر     |     () نظر
 
ساحل; آرزویم

چمباتمه زده ام

نوازش باد و شلاق شن ها بر صورتم و

ساحل

ساحل دنیای من طلاییست

بر زیر روشنای آفتابش

در سودای نوازش شن های درخشنده اش

میدوم

ساحل خویشاوند من است

موج ها از حسادت

نابینا ،

خود را بر ساحل میکوبند

وساحل

شادمانه تر، از آن من میشود

شاید موج مرا میخواهد

شاید موج در حسرت عشق ساحل است

و من

ساحل را در آغوش کشیده و خاضعانه و فروتنانه

مانعش میشوم

.

کثیف بوده ام

خود را بر دریا شسته ام و پاک بر ساحل قدم نهاده ام

ساحل جایگاه پاکیست

زیارتگاه من است

 و من بسان پسربچه ای کنجکاو گرداگرد ساحل گشته و سعی

در کشف احساسات این راز دارم

دانه های شن احساس ساحلند

و ساحل مسطح

پس من قلعه ای میسازم

قلعه ای ساخته و بر آن(؟) فرمانروایی میکنم

موج ها به من نمیرسند

من در عمق ساحلم

دل من ساحلیست

احساس من شن است

شن های ریزی که نه تنها با وزش باد

بلکه با طوفانی سهمگین هم حرکت نمیکنند

آری این ساحل من است

دل من ساحلیست

و عشق من ساحل است

و از جنس ساحل است

.

.

.

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط گروتسک 91/11/4:: 10:41 عصر     |     () نظر
 
تعلق خاطر

آن زمان که ساحل را عاشقانه میپیمودم کودکی بیش نبوده ام

امروز در من کودکیست عاشق ساحل

فراموش نخواهم کرد ساحلم را ...محبتش را...آغوش گرمش را

چهارزانو بر دل ساحل نشسته ام و خود را در آغوش دارم...و هر چه ساحل گرم تر میشود محکم تر خود را در آغوش میگیرم

سرم را پایین می اندازم و بر دانه شن های کوچکش خیره میشوم

میتوانم او را ساعت ها بنگرم بی آنکه ذره ای خسته شوم

شن های طلاگون و کوچک و سفت و شکننده و بی حس و مرده

و این شن ها ساحلی بس عظیم و عاشقانه میسازند

پاچه ی شلوارم را بالا میدهم و به آب وارد میشوم و همچنان ساحل است که مرا بر پای خود نگه داشته است

آب و کف پای مرا نوازش میدهند و سعی دارند از پای من بالا آیند

اما ساحلست ک به او اتکا کرده ام

دراز میکشم

باد دانه های شن را اطراف من به حرکت دراوردست و آن ها را بی رحمانه بر صورت من میکوبد.آفتاب ذرین بر بدن من افتاست و آنرا میجود

و باد

مرا به دفن شدن میبرد

اکنون به زیر شن رفته ام

ساحلم مرا میبلعد و من با عشق و ایمان دهان خود را باز کره و شن هایش را در خود میکشم

ساحلم مرا ربوده است

ساحلم


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط گروتسک 91/11/4:: 10:40 عصر     |     () نظر
 
ساحل

آن زمان که ساحل را عاشقانه میپیمودم کودکی بیش نبوده ام

امروز در من کودکیست عاشق ساحل

فراموش نخواهم کرد ساحلم را ...محبتش را...آغوش گرمش را

چهارزانو بر دل ساحل نشسته ام و خود را در آغوش دارم...و هر چه ساحل گرم تر میشود محکم تر خود را در آغوش میگیرم

سرم را پایین می اندازم و بر دانه شن های کوچکش خیره میشوم

میتوانم او را ساعت ها بنگرم بی آنکه ذره ای خسته شوم

شن های طلاگون و کوچک و سفت و شکننده و بی حس و مرده

و این شن ها ساحلی بس عظیم و عاشقانه میسازند

پاچه ی شلوارم را بالا میدهم و به آب وارد میشوم و همچنان ساحل است که مرا بر پای خود نگه داشته است

آب و کف پای مرا نوازش میدهند و سعی دارند از پای من بالا آیند

اما ساحلست ک به او اتکا کرده ام

دراز میکشم

باد دانه های شن را اطراف من به حرکت دراوردست و آن ها را بی رحمانه بر صورت من میکوبد.آفتاب ذرین بر بدن من افتاست و آنرا میجود

و باد

مرا به دفن شدن میبرد

اکنون به زیر شن رفته ام

ساحلم مرا میبلعد و من با عشق و ایمان دهان خود را باز کره و شن هایش را در خود میکشم

ساحلم مرا ربوده است

ساحلم


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط گروتسک 91/11/4:: 10:39 عصر     |     () نظر
 
اضاف

بودنم در اینجا اضافست

نه من به کسی دلبسته ام و نه کسی به من

بی هدف در خیابان ها سرگردان

در تاریکی شب

جوب هارا دنبال ،

و ستاره هارا میشمارم

در دل غوغایی بس ناموزون دارم

با وزوز نور ستاره ها آب میشوم

کم میشوم و

با صدای لطیف دریا در رویاهایم،

رویاهایی بس شکننده گم میشوم

شوق بازگشت در سر دارم

و میدانم پس از بازگشت دلتنگ برگشتم

پس بهر چی میروم و به امید می آیم

در رفت و امد بی امیر

دلتنگ ذره ای آشنایی

دلتننگ ذره ای آشنایی

و دلتنگ ذره ای آشنایی


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط گروتسک 91/11/4:: 10:39 عصر     |     () نظر
 
سوسک همخوابه من

سوسک همخوابه من

چه زیبایی

شاخک هایت را تکان بده و در رکود باد برقص

ای یار

یار همیشگی و پاینده ی من

آه که پیش من امنی

سخن ها با تو دارم و تو را در سخن هایم

حرف میزدم.میخنیدم.میگریستم و تو مرا

بی پروا مینگریستی

هرگز ز وهم کشتن من نهراسیدی

سوسک سیاه من

آری پایات مودار است

آری.کثیف هستی

و آری ...

معشوقه ی من هستی

بوسه بر لبان کثیفت میزنم

بر دست های نمورت

و بر سیاهی بالهایت

مرا درک میکنی

آن هنگام ک از تو غافل بودم و بی هدف دنبال او میدویدم

تو در سکوت مرا نظاره گر بودی

و لبخند بر لب داشتی

حال تو را میدانم

با تو سخن میگویم

ای یار...پایا ترین یار

آری...تو سیاهی...آن هنگام که سفیدان

زیبارویان

و بی مویان تنهایم گزاشتند تو در زیر تخت بودی

حال که تنهایم تو در زیر تختی

و باز همانجا خواهی ماند

با عزمی راسخ و استوار

آه که تو پایدار ترینی

درددل ها با تو کرده ام

شب ها با هم خوابیده ایم

قلط زده ایم

دوستت دارم سوسک من

نخواهم گفت

قول بودن بده

نه ...

به تو بیش ز این اعتماد دارم

در گرسنگیت من را به دستشویی ترجیه دادی

در روشنایی من را به نور

و حال ... با منی

سوک همخوابه ی من


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط گروتسک 91/11/4:: 10:38 عصر     |     () نظر
 
نسیم

پنجره ام باز است

نسیمی آرام مرا مینوازد

سرد است

بخاری داغم مرا خوا آلود میکند و نسیم سردم مرا بیدار

نسیمم را چه کسی فرستاده است

خدایم؟

خدایم کیست؟

آنکه مرا به حال گزاشت ؟

آه او بی صبرانه منتظر من است تا سوسک هایش را

موریانه هایش را در پی

جسد سرد و خاکستری من

و آتشش را بر روح خمیده ام ببارد

بی شک نسیم او سوزاننده است

پس این نسیم از سوی کیست؟

معشوقه ام ؟

آه ...

معشوقه ام فکر میکند من اورا دوست دارم

معشوقه ام مرا میستاید

معشوقه ام عاشقانه مرا میخواهد

معشوقه ام مرا دوست دارد

معشوقه ام به من خیانت میکند

پس نسیم از آ ن کیست

در بهر چیست

و به دنبال کیست

بی شک در پی من نیامدست

و من معبود او نیستم

پس بهر کیست ؟

آیا من معشوقه ی اویم؟

پنجره در حال بسته شدن است و امید های من به ناامیدی

یار من می آید همی

و هنوز در حال آمدن نیست

...

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط گروتسک 91/11/4:: 10:37 عصر     |     () نظر
 
غربت

غربت

تنهایی من در غربت است

آن غربت که در صبحش دوستانت به آغوش

گرم و صمیمانه ات میکشند

غربتی که در ظهرش

بی تو ...

و برای خویش ناشتایی میخورند

و در آن هنگام که خورشید

نور طلاییش را از تو برکشید

تورا محکوم نزد خویش طرد و ترک میکنند

آری ...

اینان دوستان من اند

و من گروتسک ناچیزی در میان زیبارویانم

و من گروتسک سیاه قلم شادی در مزارع سیاهی ام


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط گروتسک 91/11/4:: 10:37 عصر     |     () نظر
 
غربت

غربت

تنهایی من در غربت است

آن غربت که در صبحش دوستانت به آغوش

گرم و صمیمانه ات میکشند

غربتی که در ظهرش

بی تو ...

و برای خویش ناشتایی میخورند

و در آن هنگام که خورشید

نور طلاییش را از تو برکشید

تورا محکوم نزد خویش طرد و ترک میکنند

آری ...

اینان دوستان من اند

و من گروتسک ناچیزی در میان زیبارویانم

و من گروتسک سیاه قلم شادی در مزارع سیاهی ام


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط گروتسک 91/11/4:: 10:36 عصر     |     () نظر